خطبه قاصعه
خطبه 192 بخش بيست ودوم
وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ لَمَّا
أَتَاهُ الْمَلاَُ مِنْ قُرَيْش، فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ
قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لاَ أَحَدٌ مِنْ
بَيْتِكَ...
هنگامى كه مهتران قريش نزد وى آمدند، و گفتند: «اى محمد (ص) تو دعوى كارى
بزرگ مىكنى كه نه پدرانت چنان دعويى داشتند، نه كسى از خاندانت. ما چيزى
را از تو مىخواهيم اگر آن را پذيرفتى و به ما نماياندى، مىدانيم تو
پيامبر و فرستادهاى و گرنه مىدانيم جادوگرى دروغگويى.» گفت (ص) : «چه
مىپرسيد» گفتند: «اين درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ريشه برآيد و
پيش روى تو در آيد.» گفت (ص) : «خدا بر هر چيز تواناست . اگر خدا براى
شما چنين كرد، مىگرويد، و به حق گواهى مىدهيد» گفتند «آرى.» گفت: «من
آنچه را مىخواهيد به شما نشان خواهم داد. و من مىدانم شما به راه خير
باز نمىگرديد . و در ميان شما كسى است كه در چاه افكنده شود و كسى است
كه گروهها را بهم پيوندد و لشكر فراهم آورد.» سپس گفت (ص) : «اى درخت اگر
به خدا و روز رستاخيز ايمان گرويدهاى و مىدانى من فرستاده خدايم با رگ
و ريشه از جاى برآى، و پيش روى من در آى به فرمان خداى.» پس به خدايى كه
او را به راستى بر انگيخت، رگ و ريشه درخت از هم گسيخت و از جاى بر آمد
بانگى سختكنان و چون پرندگان پرزنان تا پيش روى رسول خدا (ص) بيامد، و
شاخه فرازين خود را بر رسول خدا (ص) گسترد، و يكى از شاخههايش را بر دوش
من آورد، و من در سوى راست او (ص) بودم. پس چون آنان اين ـ معجزه ـ را
ديدند، از روى برترى جويى و گردنكشى گفتند : «بگو تا نيم آن نزد تو آيد و
نيم ديگر بر جاى ماند.» پس او درخت را چنين فرمان داد و نيم آن رو سوى او
نهاد، پيش آمدنى سخت شگفتآور، و با بانگى هر چه سختتر. چنانكه مىخواست
خود را به رسول خدا (ص) بپيچد. پس آنان از روى ناسپاسى و سركشى گفتند:
«اين نيم را بفرما تا نزد نيم خود باز رود چنانكه بود» و او درخت را چنان
فرمود. پس درخت باز گرديد و من گفتم: لا اله الا الله، اى فرستاده خدا من
نخستين كسم كه به تو گرويد، و نخستين كس كه اقرار كرد كه درخت آنچه را
فرمودى به فرمان خدا به جا آورد. تا پيامبرى تو را گواهى دهد و گفته تو
را بزرگ دارد.»
پس آنان گفتند: «نه كه ساحرى است دروغگو، شگفت جادوگر است، و چه آسان است
كار او. و چه كسى تو را در كارت تصديق كند جز او» (و قصدشان من بودم) .
من از مردمى هستم كه در راه خدا از سرزنش ملامتكنندگان باز نمىايستند.
نشانههاى آنان، نشانه راستكاران و سخنشان، گفتار درست كرداران.
زندهداران شبند ـ به عبادت ـ و نشانههاى روزند ـ براى هدايت ـ چنگ در
ريسمان قرآن زدهاند و سنت خدا و فرستاده او را زنده كردهاند. نه بزرگى
مىفروشند، و نه برترى جويى دارند، نه خيانت مىكنند و نه تبهكارند.
دلهاشان در بهشت است و تنهاشان را به كار ـ عبادت ـ وامىدارند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر