شود. می گویند در این روز مردی می خواسته برای ایدئولوژی اش فرزند خود را
ذبح کند، نکرده و به جایش گردن گوسفندی را بیخ تا بیخ بریده. بعد هم بچه
را به همراه مادر فرستاده وسط بیابان بی آب و علفی. رهایشان کرده و از
شانسش آبی پیدا شده و آن دو بی آنکه خود آن مرد تا مدت ها بداند زنده
مانده اند.
چرا ابراهیم میخواست اسماعیل را گردن ببُرد؟
میگویند خدای ابراهیم میخواسته ایمان بندهاَش را آزمایش کند.
نوایی درونم میگوید برو و گردن فرزندت را بیخ تا بیخ ببر.
میترسم کارد آشپزخانه همچنان تیز و بُرنده باقی بماند و گردن طفل
کوچکاَم به واقع ...
جواب قاضی و پلیس و مردم را چهگونه میتوانم بدهم؟ بگویم خدایم گفت
گردناَش را بی هیچ دلیلی قطع کن؟ بگویم خدایم گفت قربانی کن اما در
آخرین لحظه کارد را تلطیف نکرد؟
حتی اگر در آخرین لحظه به فرض محال هم چاقو نَبُرد؛ آیا مرا روانهی
دیوانهخانه نمیکنند؟ میتوانم بگویم حال گوسفندی برایم بیاورید و
بگذارید بعد از قربانی ِ این یکی، راه خود را بروم؟ و از آن گذشته عزیز
شوم در نزد سدها میلیون و یادم به نیکی ببرند و سالگرد این عمل من
گوسفند کشی راه بیندازند و جشن بگیرند؟
رستگار میشوم آیا!؟
هيچ ميدوني اگر پدر پسرش رو بكشد قصاص نمي شود
پاسخحذفاین هم از بی عدالتی اسلامه دیگه
حذفاگه معنی کلمه ایثار رو میفهمیدی این کارحضرت ابراهیم اینقد برات عجیب نبود.خوب از آدمی که وطن فروشی میکنه مگه انتظار ایثر رو میشه ازش داشت!!!؟
پاسخحذفادمین جان خارجی ها هم تو جشنشون بوقلمون می کشن چرا به اونا گیر نمیدی ؟ هاااا الان میگی چون اون پرندست اشکال نداره ولی این که مسلمونا می کشن پستان داره . مردیکه می دونی چقدر تو همین قربونی کردنا چقدر بچه یتیم سیر میشه ؟ نمیدونی دیگه نشستی فقط دنباله شبهه درست کردنی :)
پاسخحذف